بازگشت
نمیدونم از آخرین باری که اومدم و از دغدغه ها و هر چیزی که فکرم رو درگیر میکرده نوشتم چقدر میگذره. اما میدونستم یک روز برمیگردم. هرچند فکر میکردم روزی که برگردم چیزهای بیشتری برای نوشتن خواهم داشت چون بیشتر دیدم و بیشتر خوندم و بیشتر تجربه کردم. اما روزهایی که گذشت کمتر دیدم و کمتر خوندم و بیشتر تجربه کردم. ماهیت زندگیم دگرگون شده و همینطور نقشِ من. حالا نقش یک مادر رو دارم ک نوزادِ نُه ماهش کنارش خوابیده و با چشمای مادرانه دارم به ظرافتای صورت کوچکش نگاه میکنم. این روزهایی که گذشت به شدت از خواندن فاصله گرفته بودم و مدتهاس ذهنم درگیر سریالها و فیلم های محبوبم نشده. انگشتام تشنه نوشتن شده بود اما نیرویی اون ها رو به قلم وصل نکرده. به حال گذشته ها گذشته و من اومدم بنویسم چون فکر میکنم با نوشتن انسان بهتری خواهم بود که برازنده تر به انسانیت معنا میده. هرچند انسانست سالهاست واژه ای گنگ در گوشه و کنار ذهن ما آدمها شده. من اومدم تا انسانیت رو که سالهای کودکی و نوجوانی در خودم پررنگتر میدیم یک بار دیگه پیدا کنم و فکر میکنم باید با نوشتن آغاز کنکم چون اولین قدم پیدا کردن خودِ من است.
- ۹۷/۰۶/۱۱